اولین سروده ی من
چند روزی است همه در فکر و گمانم
در پی چاره ای از غمی که افتاده به جانم
نبرم ره به جایی، زاین پریشان حالی
هرچند در این شهر سر به گریبانم
همه شب دست به دعا در دل ناله و زاری
تا به کی زاین پریشان حالی به بیابان سر بگذارم
تو خدایی، تو کریمی، تو بخشندگی را سزایی
گرندهی تو ، به که روی بیارم
نکند فرق به حالم که چه آید به سر من
فقط از این به عذابم که تو نبخشی گناهم
هر چند بکردم توبه و بشکسته ام بسیار
نشود کم زدریای کرمت گر تو ببخشی بسیارم